سير تاريخي تاريخشفاهي(2)
سير تاريخي تاريخشفاهي(2)
مسئوليتهاي تاريخنگاري
1 ـ 1 . مصاحبهشوندگان بايد از اهداف، مقاصد،كاربردهاي پيشبيني شده پروژه با اطلاع شوند؛ مثلاً بدانند كه پروژه اسناد انقلاب اسلامي چه اهداف دراز مدتي دارد و ما براي چه ميخواهيم مصاحبه كنيم.
2 ـ 1 . مصاحبهشوندگان بايد از حقوق متقابل در فرآيند تاريخ شفاهي، مانند ويراستاري، محدوديتها و موانع، حقوق مربوط به كپيرايت، حق تقدم در استفاده از مطالب، حقوق تأليف و ارائه انواع يادداشتها، سوابق و مصاحبهها آشنا شوند. به نظر من قبل از انتشار، افراد مصاحبه شونده بايد در جريان نشر قرار بگيرند و سندحقوقي آن را امضا كنند.
3 ـ 1 . قبل از مصاحبه، قرارداد توافق را امضا كنند و تا اجازه ندادهاند محتواي مصاحبه محفوظ و مصون بماند.
4 ـ 1 . مصاحبهكنندگان هرگز وعدههايي ندهندكه قادر به انجام آن نيستند. مواردي از قبيل اينكه در فلان تاريخ چاپ شود يا فلان هزينه را ميپردازيم و ...
5 ـ 1 . مصاحبهها بايد با توافق انجام شده با مصاحبه شونده هماهنگ باشد.
6 ـ 1 . نوعي توازن و تعادل بين اهداف پروژه و چشماندازهاي مصاحبه كننده و مصاحبهشونده ضروري است. يعني در برابر تنوع تجربيات اجتماعي و فرهنگي حساس باشند؛ و از طرح مسائلي كه حساسيتهاي اجتماعي را بر ميانگيزد از قبيل حساسيتهاي اجتماعي، جنسيتي، نژادي، قومي و فرهنگي اجتناب كنند. از طرح مباحث مربوط به ترك، كرد، بلوچ و ... كه موجب حساسيت است پرهيز شود. حتي در مسائل سياسي بايد از توهين و تحقير يك جريان يا فرد دوري كرد و مصاحبه نبايد عامل سوءاستفاده و استثمار مصاحبه شونده شود و حقوق او بايد كاملاًً مورد توجه قرار گيرد. اگر در مواردي احساس كرديم كه مطلبي را با زيركي مطرح ميكند، به روي او نياوريم.
مورخان شفاهي بايد بالاترين معيارها و موازين حرفهاي را رعايت كنند و در موضوع وزمينه مصاحبه مهارت داشته باشند و بتوانند مسير مصاحبه را در صورت مطلوب هدايت كنند تا در مورد موضوع پژوهشي نكاتي را به دست آورند.مهارتها و تخصصهاي مصاحبهگري را بدانند و صلاحيت لازم را براي موضوع پژوهشي داشته باشند. مصاحبهشوندگان نيز بايد تلاش كنند گفتوگويي پر از اطلاعات را براساس چالش و تحليل و تحقيق هوشمندانه فراهم كنند. بايد ملاحظات و دغدغههاي رواني و تربيتي، موقعيت خانوادگي و شرايط روحي و رواني او را در نظر گرفت تا با آرامش خاطر مطالب را ارائه كند.
نهادهاي مسئول در برابر تاريخ شفاهي
1 ـ ملزم به آمادهسازي و تدارك لوازم و وسايل مورد نياز، حفظ و نگهداري دقيق مصاحبهها (اعم از كارهايي كه در مرحله آمادهسازي، نمايهنويسي(5)، شناسايي، چاپ يا پياده كردن) ميباشند.
2 ـ در چارچوب وظايف خود، قراردادهاي حقوقي ضروري را فراهم كنند و شرايط مناسب را براي رفع دغدغههاي مصاحبهشوندگان در قبال افكار عمومي تهيه كنند.
3 ـ به امر تربيت و پرورش مصاحبهكنندگان ماهر اقدام نمايند و اهداف برنامهها را براي آنان تشريح كنند و آنان را از وظايف اخلاقي، حقوقي، تعهدات و مسئوليتهايي كه در برابر مصاحبهشونده و جامعه دارند آگاه كنند.
4 ـ از مصاحبهكنندگان و مصاحبهشوندگان تقدير مادي و معنوي مناسب به عمل آورند.
سه مطلب را بايد در اين رابطه عرض كنم:
1 ـ در كتاب تاريخ شفاهي، شعبهها و مؤسسههايي هستند كه عمق طولاني ندارند، يكي از آنها تاريخ شنيداري است و روش آن اين است كه در راديو ساعت خاصي وجود دارد و افرادي براي مصاحبه به آنجا ميآيند وهم زمان افرادي از سطح شهر تلفن ميزنند و اطلاعات تاريخي را از او ميپرسند. دوستاني كه تمايل دارند با اصول و فنون اين شيوه آشنا شوند، ميتوانند در سايتهاي مختلف، تاريخ شنيداري را جستوجو كنند. سايتهاي مختلفي هستند كه باز آمريكاييها در آن پيشقدم هستند.
2 ـ يك شيوه تحقيقي هست كه به بررسي افراد يك شاخه از گروههاي مهاجر در كشورهاي ديگر ميپردازد. در اين زمينه بهترين نوع تاريخ را درباره كساني نوشتهاند كه بر روي كشتي و خارج از كشور خودشان زندگي ميكردند. يك اصطلاح و ضربالمثل هندي است كه به انگليسيها ميگفتند: «شما مدتها اينجا مانديد و چون شما اربابان خوبي بوديد ما با شما آمديم و شما را زنده ميكنيم.»اين افراد در انگليس و ساير كشورها هم هستند و مكتب تاريخنگاري به آنها ميپردازد كه روشهاي خاص و مبتكرانه خودشان را داشتند.
افغانيها بهترين فرصت براي اصلاحنژاد ايراني بودند. چون افراد قوي كوهستاني بودند. به ما ايرانيها حمله نمي شود كه توالد و تناسل خودمان را اصلاح كنيم. شما اگر آمار بگيريد دانشآموزاني كه دورگه افغاني هستند بهترين استعدادها را دارند و واقعاً زيبا هستند.
من نميدانم چرا براي اصلاح نژاد ما كه هر روز كوتاهتر ميشوند چارهاي انديشيده نميشود و از برتري هوش و استعداد اينها گزارش نميشود و فقط مشكلات و بيماريهاي آنها را مطرح ميكنند اگر قرار باشد بيماريها از ناحيه افغانيها منتقل شود بايد بيشترين مشكل را در مشهد كه نزديك افغانستان است، شاهد باشيم. پس اين اتهام جاي شك و ترديد است و با اين بهانه متأسفانه استعداد فراوان اينها به سوي جرم كشيده شده است.
من طرحي را در تاريخ شفاهي مطالعه كردم كه ويژه بچههاي 8 ـ 12 ساله بود. فلسفه طرح اين بود كه اين بچهها، افرادي هستند كه در آينده تاريخ مورد نظر خودشان را انتظار دارند. بنابراين به اينها اجازه دادند با افرادي كه بازماندههاي جنگ هستند، تحت نظر يك مورخ (البته مورخ سؤال نميكند، فقط بچهها سؤالات تاريخ آينده را مطرح ميكنند) كار ميكنند و اين يكي از طرحهاي موفق بوده است.
در موضوع جنگ جهاني دوم، يك روستا را در اختيار بچهها گذاشتند، پرسشهايي كه اين بچهها مطرح كردند، به مغز هيچ يك از مورخين تاريخ شفاهي نميرسد. وقتي اين پرسشها را آوردند همه مورخين اعتراف كردند كه بايد سالها فكر ميكرديم تا اين پرسشها به مغز ما برسد. معمولاً مورخين تاريخ شفاهي مطالبي مينويسند و عدهاي آن را ميپسندند، ما بايد بررسي كنيم كه اين بچهها چه انتظاراتي از مورخ شفاهي دارند. پس آموزش تاريخ شفاهي به نسل آينده بسيار ضروري است.
بحثي در مورد واقعيت موجود وموجود مقدر و يك بحث درباره موعود مطلوب داريم. واقعيت موجود آن است كه پس از 25 سال دانشگاه اصفهان تازه وارد مقدمات بحث تاريخ شفاهي شده است كه در دانشگاههاي ديگر محلي از اعراب ندارد. پس مطلب درستي كه فرمودند دانشگاهها و مراكز آكادمي ما بايد به طور فعال وارد اين قضيه شوند و خطمشي تعيين كنند، روي زمين ميماند.
واقعيت موجود اين است كه موارد حقوقي كه برشمردند و بسيار هم دقيق و درست است بايد تحت عنوان بايستها از آن يادكرد و نه هستها. ما هنوز مسئله كپيرايت را حل نكردهايم كه فكر ميكنم هيچ كشور ديگري وجود ندارد كه اين موضوع را حل نكرده باشد.
مواردي كه در فرهنگ دموكراسي و دنياي پسامدرن مخصوصاً در فضاي اعتراف مطرح هست (چون بحث خاطرهگويي متكي بر اعتراف، براي فرهنگ مسيحي پس از رنسانس، نتايج خوبي دارد) وقتي وارد ايران ميشود در معماري بر فرهنگ اندروني و بيروني و در فقه بر فرهنگ تقيه متكي ميشود. اين واقعيتها اجازه نميدهد كه بسياري از بايستهاي بسيار زيبا در عرصه عمل عرضه شود.
مجموعه خاطراتي را كه از آقاي عبد خدايي گرفته بودند آقاي روحاني(6) به بنده دادند.پس از مطالعه احساس كردم كه مطالب فراواني را ايشان نگفتهاند. بعضي از خاطرات گفته شده تا خاطرات ديگري گفته نشود؛ يعني نوعي خاطرهگويي ضدخاطره بود. يعني لايههاي پنهان مطرح نشده بود. بعد شروع به بحث كرديم. اين خيلي مهم است كه چرا يك جوان 12 ـ 13 ساله شهرستاني به تهران ميآيد، در آن شرايط كلت به كمر ميبندند به قبرستان ظهيرالدوله ميرود و سيدحسين فاطمي (7) را نشانه ميگيرد. كساني كه مصاحبه كرده بودند خيلي محترمانه از اين موضوع گذشته بودند. ناگزر شروع به سؤال كرديم. در آن سن (12 ـ 13 سالگي) شبها كجا ميخوابيدي؟ در تهران كه فاميلي نداشت. گفت: در يك صابونفروشي در خيابان لالهزار. گفتم: چرا؟ و مرحله به مرحله سؤال را مطرح كردم. (البته ايشان به شوخي گفتند كه شما مرا به ياد بازجويي انداختيد) پس اگر شما در مصاحبه فرد را رها كنيد كه هرچه خواست بگويد و هر چه را خواست نگويد، حاصل آن به درد تاريخ شفاهي نميخورد و يك مدل ايراني مبتني بر واقعيات موجود به دست ميآيد.
ما در اين مسئله در مرحله تمرين و مشق هستيم، در جلسهاي كه حدود چهار سال قبل در دانشگاه تهران داشتيم، مطرح كردم كه كاش مسئله گردآوري و كارشناسي خاطرات جنگ در مراكز دانشگاهي انجام ميشد و از سلطه نهادهايي كه كار تبليغاتي ميكنند خارج ميشد. هضم اين مطلب حتي براي دانشگاه تهران دشوار بود. پس بايستههاي موعود مطلوب را بايد با واقعيت موجود تطبيق داد تا راهبردهاي كاربردي و عملياتي به دست آيد. دانشگاه اصفهان اين شرايط را فراهم كرد تا مرحله عبور و گذر تحقق پيدا كند.
براي پروژه تاريخ شفاهي يك بسترسازي لازم است. در مقالهها و بحثهايي كه شد آسيبشناسي نشد تاريخ شفاهي كه امكاني براي نمايش زواياي جامعه و زمينهمناسبي براي مديران دلسوز است، بايد آسيبشناسي شود و بستر لازم را براي تحقق آن فراهم آوريم.
رمان ما هم اين مشكل را دارد؛ زيرا ما موانع فرهنگي داريم كه همه آنها از بيرون نيست. يك بخش بايد آسيبشناسي سياسي بشود؛ يعني شرايط سياسي و فضاي مناسبي فراهم كند تا يك نفر مصاحبهشونده حرف بزند. اگر نماينده مجلس خبرگان اول و دوم در مورد فلان موضوع نظر مخالف داشته است و ما ميخواهيم اين را از او بگيريم چه تضميني دارد كه سندي عليه او نشود؛ يعني نهادهاي قضايي و حقوقي اين مطلب را به عنوان اعتراف عليه خودش استفاده نكنند تا موجب خودسانسوري شود. با اين شرايط (عدم امنيت) اگر دوهزار صفحه مطلب هم جمع آوري كنيم نميتوان به آن استناد كرد. اگر اين سمينار بتواند يافتههاي خودش را آكادميك و دلسوزانه به جامعه عرضه كند و اعلام كند كه ما به اين امكانسازيهاي سياسي، حقوقي، فرهنگي و مذهبي نياز داريم. من براي بيان آنچه در مورد آقاي دكتر نصر يا پدرم ميدانم، خودم را سانسور ميكنم. نوعي دغدغهها و علقههاي فرهنگي و مذهبي است كه حتي حكومت بر من تحميل نميكند. مسئله گناه و غيبت و ... كه بايد در اين كارگاه يا كارگاههاي ديگر مورد پژوهش قرار گيرد.
مجموعه مقالات و كتابها به نام دانشگاه اصفهان و گروه تاريخ چاپ شود و در اختيار مسئولين قرار بگيرد. اينكه دوستان گفتند ما در مرحله گذار هستيم نشانگر بستر تدوين شده است و به اين معنا نيست كه ما در گذشته تاريخ شفاهي نداشتهايم. مطالب بايد استخراج و تدوين شود.
در يك مقاله ديدم كه نخستين اقدام براي تاريخ شفاهي سه هزار سال قبل توسط سلسله «ژو»، در چين انجام شده است. حاكمان سلسلة «ژو» افرادي را مأمور ميكنندتا با مردم عادي به گفتوگو بنشينند، افراد عادي مانند ماهيگير، نجار، بنا، نظامي و ... بعد اينها را جمعآوري كردند و از منابع عمده تاريخنگاري چين قرار گرفت.
«توسيديد»(8) تاريخ جنگهاي چين را واقعاً براساس مصاحبه با افرادي كه در جنگ شركت داشتند تنظيم كرده است. هردوت نيز براساس مصاحبه با افراد نزديك به حوادث، تاريخ خود را تنظيم كرده است و كار او نوعي تاريخ شفاهي به حساب ميآيد و از آنجا كه منبع خودش را براساس اقوال ديگران قرار داده است مقداري به نوع ضعف هم اشاره ميكند و ميگويد شاهدان عيني مختلف، ارزيابيهاي متقاوتي از يك واقعه واحد دارند. من چگونه ميتوانم به اين ارزيابيهاي مختلف تكيه كنم. افراد در يك واقعه براساس موضعگيريهاي مختلف، له و عليه جريان خاصي موضعگيري ميكنند و من به عنوان منابع تاريخ خودم به آنها استناد ميكنم.
در قرن هيجدهم (1773) ساموئل جانسون (9) كه يك اديب و شاعر است و علاقهاي هم به كارهاي تاريخي دارد به يك سري مصاحبه براي تاريخ شفاهي اقدام ميكند. افرادي در يك پارك يا تراس خانه او جمع ميشدند و چون در آن زمان ضبط صوت و ... نبوده است افراد تندنويس اينها را با سرعت پياده ميكردند و جريان تاريخ شفاهي از حدود سه هزار سال پيش شروع ميشود و مدتي در آن فاصلهاي ايجاد ميشود و در قرن هفدهم و هيجدهم دوباره رشد پيدا ميكند. در سال 1870 شخصي به نام «بنكرافت»(10) تاريخ هفت جلدي خود را براساس مصاحبه با دانشآموزان و مدير مدرسه تدوين ميكند و چون ناشر هم هست عدهاي از دانشآموزان را مأمور جمعآوري مسائل مربوط به تاريخ كاليفرنيا ميكند و كتابش در سال 1890 منتشر ميشود.
در قرن سوم، با پيدايش يك مكتب جديد تاريخنگاري نوعي گسست و بيمهري نسبت به تاريخ شفاهي انجام شد. به دليل آنكه پيروان اين مكتب تأكيد فراواني بر استفاده از تاريخ مستند و اسنادي دارند و آن را اساس پژوهش علمي تاريخ قرار ميدهند در سالهاي 60 ـ 1859 و نيز سال 1890 دوباره تاريخ شفاهي ارج مييابد و در سال 1940 «آلن يونيز» نخستين كار جمعي و سازمانيافته تاريخ شفاهي را عرضه ميكند و پس از سال 1945 پيوسته شاهد شكلگيري مراكز غيردولتي تاريخ شفاهي هستيم. پس ما بايد به يك تلاش جدي براي تدوين تاريخ شفاهي خود بپردازيم و بعدبه رفع مشكلات و مسائل آن اقدام نماييم.ما تا پيش از انقلاب اسلامي، چيزي به نام تاريخ شفاهي نداشتيم. قسمت اعظم كار تاريخنگاري باعنوان پروژه و كار آكادميك انجام ميشد. بخشي از توسعه نيافتگي تاريخ شفاهي به نهادهاي فرهنگي مربوط ميشود. ما در عين حال كه بايد فرهنگ توسعه را علاوه بر امور اقتصادي به مسائل فرهنگي نيز تعميم دهيم، بايد از فرهنگ كارشكني نيز غافل نمانيم. فرهنگ كارشكني به اين معناست كه عدهاي از مديران به اجراي طرحهاي ارزشمند و مفيد ميپردازند و آنگاه كه ميخواهند آن را نهادينه كنند با مرور بر ذهن جامعه، ناچار به عقبنشيني ميشوند. اين عقبنشيني كه براساس ميل و سليقه عدهاي انجام ميشود، به جاي آنكه مخاطبين را دريابد و آنان را به مراتب بهتري هدايت كند جامعه را وادار ميكند كه به شكلي درآيد كه مطلوب نيست و متأسفانه اين گونه موانع فرهنگي مخصوصاً در جريان تاريخ شفاهي بسيار زياد است؛ مثلاً كسي در بيان واقعيت، نميخواهد استبداد را محكوم كند و معتقد است كه يك ضرورت بوده است و ما نميتوانستيم در يك امپراطوري بزرگ، دموكراسي داشته باشيم و در جايي مثل آتن اين كار شدني نيست. اين تفاوت انديشه حتي در ميان افراد خانواده وجود دارد. سعدي با اين جمله «دروغ مصلحتآميز به از راست فتنهانگيز» دست ما را براي مصلحتگرايي و دروغگفتن كاملاً باز كرده است! عبارت «سعدي هزار بار تو را نصيحت كرد كه سخن مجلس ما را به مجلس ديگري نبري» يعني اصلاً نگوييد...
اصفهانيها دهلايه دارند، زيرا اصفهان چهارراه آمد و شد اقوام (مغولها، اروپاييها و ....) بوده است. شما با كدام لايه اين مردم ميخواهيد مصاحبه كنيد...
چون غالباً مردم با افرادي برخورد كردهاند كه دنبال منافع خودشان بودهاند، به راحتي نميتوان اين خاطره تاريخي را از ذهنشان پاك كرد تا به ما و شما يا كس ديگري اطمينان كنند. اين دانشجويان ما كه بر روي لومپنها كار ميكردند، بارها ميگفتند كه اينها حاضر نيستند با مصاحبه كنند. واين سؤال براي آنها مطرح است كه اين سؤال و جوابها، چه چيزي عايد ما ميكند. حالا ما چگونه ميتوانيم به آنها بفهمانيم كه اين كار توليد علم است و فردا به كار ميآيد... و چه تضميني دارد كه فردا كسي به سراغ آنان نيايد كه چرا اين حرفها را زديد. ما چه كاره هستيم كه بتوانيم آزادي اينها را تضمين كنيم؟
در آسيبشناسي داخلي نيز بايد به مطالبي توجه كنيم:
ـ دانشگاه در توليد علم و راه و روشهاي جديد آن، چقدر مسئوليت دارد؟ ما به عنوان اولياي امور، به عنوان مدير گروه تاريخ (در مدت چهار سال)، هميشه شاهد بودهايم كه دانشجويان، در تصويب رسالههايي كه به تاريخ محلي و تاريخ شفاهي مربوط ميشد، با مقاومت و مشكلات فراواني روبهرو ميشدند كه باعث دلسردي آنان ميشد، با اينكه ما حمايتهايي از بيرون دانشگاه براي آنان فراهم ميكرديم، نميتوانستيم كار را به سامان برسانيم و غالباً دانشجويان به سراغ دوره صفويه و قاجاريه و ... پس بايد آسيبشناسي كنيم تا دريابيم كه ما چقدر مقصر هستيم.
پي نوشت ها :
5. نمايه نويس، تنظيم اعلام، فهرست كتب،جاها و... در پايان كتاب است.
6. محمدمهدي عبدخدايي، ضارب مرحوم دكتر سيدحسين فاطمي است كه شفاهاً و به صورت مكتوب، بارها از آن كار دفاع كرده است. حوزة هنري و مركز اسناد، خاطراتي را از وي اخذ كردهاند. (ويراستار)
7. منظور آقاي زيارتي است كه به سيدحميد روحاني شهرت يافته است. (ويراستار)
8. دكتر سيدحسين فاطمي، صاحب امتياز و مدير مسئول روزنامة «باختر امروز» بود كه دعوت همكاري با مرحوم دكترمصدق را پذيرفت. وي يك بار توسط عبدخدايي (عضو فداييان اسلام) مورد اصابت گلوله قرار گرفت كه جراحت آن را تا هنگام شهادت خويش به همراه داشت. پس از كودتاي28 مرداد هنگام دستگيري وي و اعزامش به فرمانداري نظامي نيز مورد حملة شعبان جعفري (معروف به «شعبان بيمخ») قرار گرفت و از ناحيه شكم و كمر به خاطر اصابت چاقو مجروح گرديد. حكم اعدام وي چهل روز پس از دستگيرياش ـدر حالي كه بيمار بودـ به اجرا درآمد.
9. Thucydides مورخ يوناني آتني، يكي از بزرگترين مورخين قديم، از سرداران آتن در جنگ «پلوپونزي» بود. تنها اثرش تاريخ ناتمامي از اين جنگ است كه عمدتاً نظامي است.دايرهالمعارف مصاحب (ويراستار)
10. Samyuel Jonson فرزند كتابفروش فقيري بود كه با نفوذترين اديب نيمة دوم قرن 18 م .در انگلستان و يكي از مشهورترين شخصيتهاي عصر خود شد.
11. Bancroft Jorj مورخ آمريكايي، مؤلف كتاب عظيم تاريخ ايالات متحدة آمريكا.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}